مای اسپیس
مای اسپیس

مای اسپیس

MYspace

کاربران فیس بوک و مای اسپیس


کاربران فیس بوک و مای اسپیس را می توان تقسیم بندی طبقاتی کرد

ظهور اینترنت و متعاقب آن سایت های شبکه های اجتماعی، پرسش های بسیاری را در ارتباط با مقوله دسترسی و بازتاب تقسیم بندی های طبقاتی در این فضاهای نوظهور مطرح کرده است. در این مقاله که بر اساس یافته های مطالعات میدانی نویسنده نوشته شده، با ذکر مثال ها و نمونه هایی از گوشه و کنار کشور آمریکا و اختصاصاً قشر نوجوان آن، نشان داده می شود که عضویت در سایت های اجتماعی، بیشتر بر مبنای تقسیم بندی های جنسیتی، نژادی و طبقاتی صورت می گیرد. اگر چه وی ادعا نمی کند که ماهیت این فن آوری ها چنین است و حتی ابداع آنها با این امیدواری صورت گرفته که حضور آنها در جامعه بتواند از فواصل موجود بین طبقات مختلف جامعه بکاهد، اما به نظر می رسد که این فن آوری ها، این پدیده را بیشتر تعمیق بخشند. با توجه به گسترش استفاده از این سایت ها در داخل کشور ما، مطالعه این مقاله می تواند در تعیین سمت و سوهای سیاست های ما در ارتباط با این فن آوری ها، راه گشا باشد.


«این سخنان برای مخاطبان خاصی نوشته شده. شرکت کنندگان در «نشست دمکراسی شخصی»، کنفرانسی سالانه در باره ابتکارات انجام شده در زمینه شبکه سازی شبکه های اجتماعی، فن آوری و سیاست. این مخاطبان عمدتاً آمریکایی، عمدتاً دارای گرایش های لیبرال، عمدتاً سفید پوست و عمدتاً به نوعی به طور حرفه ای دخیل در امر سیاست هستند. وقتی در اینجا از «ما» سخن می گویم، این مخاطب را در ذهن داشته باشید.»
  
صبح بخیر!
فن آوری زندگی بسیاری از ما را که در این اتاق حضور داریم دگرگون کرده است. برخی از ما با فن آوری بزرگ شده ایم و بر خی نیز در بزرگسالی آن را پذیرفته ایم. بسیاری از ما دلباخته فن آوری و پتانسیل دگرگون کننده آن شده ایم. و به این دلیل، بسیاری از ما مدافع فن آوری شده ایم. ما راه خود را به داخل نهادهای مختلف می گشاییم و در باره فرصت هایی که به دلیل وجود اینترنت به وجود آمده، موعظه می کنیم.
به علاوه، بسیاری از کسانی که در این اتاق حضور دارند، در حوزه سیاست های دگرگون کننده از طریق فن آوری نیز فعال بوده اند. ما از فن آوری به عنوان اهرمی برای جمع آوری کمک های مالی و جمع آوری آرا استفاده می کنیم. در باره رویدادهای سیاسی که توسط فن آوری شکل گرفته اند، از کارزار انتخاباتی اوباما گرفته تا اعتراضات ایرانی ها پس از انتخابات ریاست جمهوری این کشور، می توانیم ساعت ها سخن بگوییم. تمام اینها درخشان، هیجان انگیز و انگیزه بخش هستند. اما من نگرانی هایی نیز دارم. نگران سخن سرایی های مان به هنگام سخن گفتن در باره فن آوری هستم.
با توجه به آنچه که تجربه کرده ایم و آنچه که امروز شاهد هستیم، ما بیشتر اعتقاد داریم که این فن آوری ها، کیفیت بخش های فوق العاده هستند و می توانند به هر کسی که در آنها مشارکت دارد کمک کنند. اعتقاد داریم که فن آوری ها به خودی خود می توانند دمکراسی را رونق ببخشند. به عبارت دیگر، ما بیشتر به اسطوره اتوپیایی مشخص اینترنت به عنوان یک منجی اعتقاد داریم. اگر این امر حقیقت نداشته باشد، چه؟
به نظر من بهتر آن است که آنچه را که در ارتباط با فن آوری رخ داده، به منظور بهره وری مفیدتر از فن آوری بازخوانی کنیم. امروز می خواهم لطفی در حق من بکنید. از شما می خواهم فقط برای یک لحظه از مبالغه فن آوری بیرون بیایید و با من درباره مقولات نابرابری و لایه بندی های اجتماعی بیندیشید. از شما می خواهم به این بیندیشید که فن آوری از چه جهاتی به طور برابر در دسترس همگان قرار ندارد و در نتیجه به طور برابر، دگرگون کننده افراد جامعه نیست.
دهه هاست که ما پنداشته ایم مقوله نابرابری در ارتباط با فن آوری، صرفاً و صرفاً به «دسترسی» ربط دارد و اگر مشکل دسترسی را حل کنیم، همه چیز درست خواهد شد. این برداشت مبنای مفاهیمی چون « تقسیم بندی دیجیتال» است. با این حال ما به شکلی فزاینده شاهد رشد دسترسی مردم به فن آوری هستیم که از طرق مختلف درگیر آن هستند. شاهد چشم اندازی از رسانه ای اجتماعی نیز هستیم که در آن دست به «انتخاب» زدن، به بازتولید دیجیتال لایه بندی های اجتماعی منجر می شود. این امر بیشتر از هر جای دیگر، در ایالات متحده چشم گیر است که امروز عمدتاً تمرکز سخنان من روی آن است.

مای اسپیس در برابر فیس بوک
به جای باقی ماندن در قلمرو انتزاع، اجازه دهید وارد عالم واقعیت شویم. برای انجام این کار اجازه دهید مستقیماً به یک مطالعه موردی بسیار مشخص بپردازم: مای اسپیس در برابر فیس بوک.
چه تعداد از شما اخیراً از فیس بوک استفاده کرده اید؟ (افزون بر نود درصد از حاضرین دستشان را بلند کردند.) چه تعداد از شما اخیراً از مای اسپیس استفاده کرده اید؟ (تک و توکی از حاضرین دستشان را بلند کردند.) به اطراف خود نگاه کنید.
دو هفته پیش comScore ارقامی را منتشر کرد که نشان می داد فیس بوک و مای اسپیس از لحاظ بازدیدهای منحصر به فرد کاربران در ایالات متحده، شانه به شانه هم حرکت می کنند. این امر حکایت از آن داشت که فیس بوک در آمریکا برنده شده، در حالی که مای اسپیس در حال احتضار بود.
باید بگویم که این ارقام را می توان یک جور دیگر نیز خواند. این ارقام نشان می دهند که مای اسپیس در طول سال گذشته نه رشد کرده و نه تنزل یافته است. در حالی که فیس بوک سریعاً گسترش یافته و حجم آن نهایتاً به همان اندازه مای اسپیس رسیده است.
البته این حاکی از آن نیست که فیس بوک عملکرد گسترده ای نداشته است. در یک فضای کسب و کار که در آن پول سازی اصل به شمار می رود و وضعیت پایداری نیز ندارد، تنها تعریف موجود از موفقیت، با واژه «رشد» صورت می گیرد. با توجه به این نکته، معقولانه است که فیس بوک را در طول سال گذشته از مای اسپیس موفق تر بدانیم. با این وجود، همچنان باید روی این واقعیت حساب کنیم که همان تعداد افرادی که از مای اسپیس بازدید کرده اند، از فیس بوک نیز بازدید به عمل آورده اند، همان طور که حاضرین در اینجا مهر تأییدی بر این امر می زنند و این وضعیت به این دلیل نیست که یک همپوشانی کامل بین کاربران وجود دارد. حتی اگر فکر کنید که فیس بوک بازی را برده است، ما باید این واقعیت را در نظر داشته باشیم که هفتاد میلیون نفر در آمریکا از مای اسپیس بازدید کرده اند. این تعداد کمی نیست.
این امر در موقعیت های بسیاری مصداق دارد که در آنها، نوجوانان یک شاخص بسیار خوب از گرایش های گسترده تر محسوب می شوند.
کار من قوم نگاری است. در طول چهار سال گذشته، من در ایالات متحده سفر کرده ام و با نوجوانان آمریکایی در باره استفاده آنها از رسانه های اجتماعی گفت و گو کرده ام. در طول سال تحصیلی 2006 – 2007 کم کم متوجه وجود یک گرایش در آنها شدم.
در کلیه مدارس در سراسر کشور، نوجوانانی بودند که مای اسپیس را انتخاب کرده بودند و نوجوانانی نیز بودند که فیس بوک را برگزیده بودند. (تعداد زیادی از نوجوانان هم بودند که هر دو را انتخاب کرده بودند.) در ابتدای سال تحصیلی، نوجوانان می پرسیدند: «تو عضو مای اسپیس هستی ؟ آره یا نه؟» در پایان سال تحصیلی، این سؤال به این شکل تغییر کرده بود: «مای اسپیس یا فیس بوک؟»
با توجه به این تغییر و تحول بود که من شروع به تجزیه و تحلیل اطلاعات خود برای درک بهتر این تغییر کردم. همچنین برای گفت و گوهای مشخص با نوجوانان در باره تفاوت جذابیت های مای اسپیس و فیس بوک به تحقیقات میدانی بازگشتم. آنچه در زیر می آید، نقل قول هایی است از این تحقیقات میدانی.
در تجزیه و تحلیل این اطلاعات، فرد می تواند به طور منطقی این امر را به عنوان یک مقوله مرتبط با انتخاب فردی در یک بازار رقابتی ببیند. نوجوانان بسیاری هستند که به شما خواهند گفت، بر اساس امتیازاتی که با مشخصه ها یا کارکردهای آنها ارتباط دارد، فیس بوک، مای اسپیس یا هر دوی آنها را انتخاب کرده اند.
جوردن(15 ساله، آستین، تگزاس): «فیس بوک تصاویر نامحدودی دارد. از این چیزش خوشم می آید.»
ملانی(15 ساله، کانزاس): «من کامنت های خیلی زیادی روی فیس بوکمی گذارم فقط به این دلیل که توی فیس بوک به نسبت مای اسپیس، به تعداد بیشتری می شود کامنت گذاشت.»
کاتالینل(15 ساله، آستین): «لود کردن صفحه توی فیس بوک هشت ساعت طول نمی کشد. این چیز مای اسپیس است که واقعاً عذابم می دهد.»
کسانی نیز هستند که در باره طراحی و کاربردی بودن این سایت ها حرف هایی دارند:
آنینداتا(17 ساله، لس آنجلس): «فیس بوک از مای اسپیس آسان تر است، ولی مای اسپیس پیچیده تر است. می توانی چیزهایی را به آن اضافه کنی. می توانی موزیک اضافه کنی، بک گراند و لی اوت بسازی، اما فیس بوک فقط یک صفحه صاف و مسطح است، همین و بس.»
هیتر(16 ساله، لوا): « استفاده از مای اسپیس خیلی ساده تر است. پیچیدگی مای اسپیس کمتره. باید توی شبکه باشی و این کار را پیچیده می کند و بعضی ها حال و حوصله این کار را ندارند.»
نوجوانان درباره تصورات خود از سایت های مختلف نیز حرف می زنند، در باره آنچه که از نظر آنها به معنای قابلیت دسترسی است یا در این باره که آنها چه تصوری نسبت به سایت ها از نظر ارزش های ایمنی که واجد آنها هستند، دارند:
کاشی(18 ساله، آیوا): «فیس بوک به نسبت مای اسپیس، کمتر رقابتی است. چیزهایی مثل «هشت تا برتر» و از این قبیل یا چیزهای بک گراندی ندارد.»
تارا(16 ساله، میشیگان): «فیس بوک یک جورهایی امن تر به نظر می رسد، ولی من نمی دانم چیست که باعث می شود امن تر به نظر بیاید. درست نمی دانم، ولی به نظر می آید حرف هایی که مردم می زنند بی خطر تر است.»
و البته توضیح غالبی که نوجوانان برای توجیه انتخاب خود خواهند داد، احتمالاً به دوستانشان مرتبط است. خیلی ساده، آنها جایی می روند که دوستانشان می روند:
کوین(15 ساله، سیاتل): «من یک فیس بوک بازم. عضو مای اسپیس هم هستم. یک فیس بوک دارم و چند تا از دوستانم هم عضو آن هستند، اما بیشتر دوستانم خیلی کم آن را چک می کنند، بنابراین من هم زیاد سراغ آن نمی روم.»
رد(17 ساله، آیوا): «من هم عضو فیس بوک هستم و هم مای اسپیس. من دیگر توی مای اسپیس با افراد حرف نمی زنم... تنها دلیلی که هنوز مای اسپیسم را دارم این است که برادرم آنجاست.»
تمام اینها می تواند خوب و عالی باشد، در صورتی که دوستی و زیبایی شناسی و ارزش ها، به شکلی لاینفک با مسائل نژادی، وضعیت اجتماعی اقتصادی، تحصیلات و سایر عواملی که معمولاً فهم ما از طبقات اجتماعی را شکل می دهند در آن دخالت نداشته باشد. اما این طور نیست. هر چه در تجزیه و تحلیل های خود جلوتر می روید، اطلاعاتی که به دست می آورید، احساس ناخوشایندتری را در شما به وجود می آورد:
کت(14 ساله، ماساچوست): «من راستی راستی توی کار نژادپرستی نیستم، اما فکر می کنم مای اسپیس الآن بیشتر تبدیل به جایی مثل گتو یا همچین جای شده و فیس بوک محلی همگانی است. یعنی نه که هر کسی که عضو فیس بوک است آدم پخته و بالغی باشد، ولی فرض می شود که این جوری باشد. ولی ما خیلی پخته هستیم... مای اسپیس خیلی قدیمی شده.»
این نقل قول، کلید درک تفاوت بین مای اسپیس و فیس بوک را به دست می دهد. انتخاب ها زاییده مشخصه های کارکردی بودن این سایت ها نیست. زاییده طبقه بندی های اجتماعی است که در آن زندگی می کنیم. زاییده انتخاب آنلاین سایت هایی است که بازتاب «آدم هایی مثل من» باشند. زاییده این تلقی است که آن سایت «دیگر»، محلی است که آدم های «دیگر» به آنجا می روند:
آناستازیا (17 ساله، نیویورک): «مدرسه ما به گروه های «بچه های محترم» (گمان می کنم این ترکیب خود توضیح خوبی باشد) و«بچه های غیر محترم »، «ونگستاس» (آنها وانمود می کنند که باید سیاه پوست و خشن باشند، اما وقتی شما توی یک حومه در وستچستر زندگی می کنید، نمی توانید زیاد ادعای خلاف بودن کنی)، «لاتینی. اسپانیایی ها» (آنها بیشتر با هم گروه تشکیل می دهند، با اینکه نمی توانند با هیچ گروه دیگری جور شوند) و «بچه های امو» (زندگی آنها همیشه پر است از غم و اندوه نکبت است) تقسیم بندی شده است.
ما همگی با شبکه های اجتماعی کوچکمان توی مای اسپیس بودیم، اما وقتی فیس بوک درهایش را به روی دبیرستانی ها باز کرد، حدس بزن کی آنجا رفت و کی همین جا ماند... اول دو گروه به آنجا رفتند و بعد وانگستاس ها دو نیم شدند و نیمی از آنها به فیس بوک رفتند و نیم دیگر توی همان مای اسپیس ماندند... من به همراه بقیه مدرسه ام به سراغ فیس بوک رفتم و آنجا به مکانی تبدیل شد که بچه های محترم با هم به آنجا رفتند و با هم بحث کردند که چگونه از زیر نوشتن تکلیف مقاله انگلیسی بعدی شان در بروند.»
نوجوانان ـ و بزرگسالان ـ از طبقه ها و برچسب های اجتماعی مختلف، برای هویت دادن به افراد و ارزش ها، سلائق و سمت های اجتماعی استفاده می کنند. همانطور که نوجوانان بین مای اسپیس و فیس بوک دست به انتخاب زدند، این سایت ها قالب این طبقات اجتماعی را به خودشان گرفتند.
این امر به هیچ شکلی بهتر از زبانی که آنها به وضوح فیس بوک را بر مای اسپیس ترجیح می دهند مشهود نیست:
کریگ(17 ساله، کالیفرنیا): «طبقات بالاتر دبیرستان به فیس بوک رفتند. این سایت فرهنگی تر بود و کمتر بنجل بود. طبقه پایینی معمولاً از چسبیدن به مای اسپیس راضی بودند. و دانش آموزان دبیرستانی که فیس بوک داشتند به شما خواهند گفت، احتمال این که کاربران مای اسپیس کمتر تحصیل کرده و بد رفتار باشند، بیشتر است. مثل پیت که بافرهنگ تر از استارباکز است و جاز از پاپ آبکی بافرهنگ تر است و مکینتاش از پی سی بافرهنگ تراست. فیس بوک از مای اسپیس با کیفیت تر است.»
با شروع پیوستن بزرگسالان به فیس بوک، چرخش دیگری حول این تکامل فرضی به وجود آمد. یک چیز را در نظر داشته باشید... مستندات بسیار زیادی در این باره وجود دارد که چگونه نوجوانان برخوردار از پیشینه ثروتمند تر و تحصیل کرده تر، به نسبت کسانی که پیشینه فقیرتری دارند، بیشتر به مشارکت در فضاهایی تمایل دارند که عمدتاً محل فعالیت بزرگسالان است. البته این زبان بیشتر به تصورات و ارزش ها مرتبط است تا مشارکت مشترک فرهنگی:
کیتلین(14 ساله، جورجیا): «فیس بوک جای پیرمردهاست.»
ملانی(15 ساله، کانزاس): «فیس بوک خیلی بهتر است. مای اسپیس فقط خسته کننده است و هنوز مشکل دارد، چون می توانی هنوز بک گراند بسازی انگار که یک بچه کوچولوی منگل باشی، فیس بوک خیلی بیشتر شبیه آدم بزرگ ها است.»
در این مثال توجه داشته باشید که کیتلین، مای اسپیس را به منظور دوری گزیدن از «پیرمردان» انتخاب کرده است، در حالی که ملانی به این دلیل فیس بوک را انتخاب کرده که با جامعه بزرگسالان مرتبط باشد.
بر اساس اطلاعاتی که من به دست آوردم، دریافتم، احتمال متفرعن بودن نوجوانانی که فیس بوک را ترجیح می دهند، به نسبت کسانی که به جای فیس بوک از مای اسپیس استفاده می کنند، بسیار بیشتر است. نوجوانانی که از مای اسپیس استفاده می کنند ممکن است کاربران نوجوان فیس بوک را با عناوینی چون «بالا بالاها می پرند»، «خوش کفش» یا «بچه مثبت» برچسب بزنند. اما آنها به اندازه کاربران فیس بوک، درشتی زبانی به خرج نمی دهند.

کاربست ها
چرا من به شما می گویم که فیس بوک و مای اسپیس بر اساس نژاد، طبقه، تحصیلات یا عوامل دیگر تقسیم بندی شده اند؟ چون این طور هست. و ما باید در مورد کاربست های این تقسیم بندی ها حرف بزنیم. اول از همه، زمانی که افراد از نظر ساختاری تقسیم بندی می شوند، در فضا با یکدیگر شریک نمی شوند و با یکدیگر ارتباط برقرار نمی کننند. این امر می تواند و باید نابردباری را در دل خود بپروراند.
مشغولیت ذهنی اکثر جامعه شناسان، کاربست های اجتماعی و اقتصادی چنین تقسیم بندی هایی است. اگر شما افرادی را که با شما تفاوت دارند نشناسید، به آنها اعتماد نمی کنید.
سایت های شبکه های اجتماعی از این هم پیچیده تر هستند. این سایت ها شبیه ایمیل نیستند که در آن اهمیتی نداشته باشد که شما عضو «هات میل» هستید یا «یاهو». وقتی شما مای اسپیس یا فیس بوک را انتخاب می کنید، نمی توانید به کسانی پیام بفرستید که در سایت دیگر هستند. نمی توانید با افرادی که عضو سایت دیگر هستند «دوست» شوید. بین کاربران یک دیوار فرهنگی وجود دارد. و اگر افراد هیچ راهی برای ارتباط برقرار کردن با کسانی که در تقسیم بندی های دیگر جای دارند نداشته باشند، نمی توان از آنها انتظار داشت که چنین کاری را انجام دهند.
با تمام اینها، افراد از قبل تقسیم بندی شده اند و ما می پذیریم که افراد دارای پیش زمینه های متفاوت، در فضاهای دیگری اقامت دارند. ما نمی توانیم انتظار داشته باشیم که فن آوری به طور خودکار مردم را با یکدیگر یکپارچه کند و بین آنها هماهنگی فرهنگی به وجود آورد.
هر چند که اکثر شما این سایت ها را «سایت های شبکه های اجتماعی» می نامید، اما در این سایت ها تقریباً هیچ شبکه سازی ای وجود ندارد. افراد برای ارتباط برقرار کردن با کسانی که می شناسند، از این سایت های استفاده می کنند.
به عبارت دیگر، حتی اگر آنها بتوانند با افراد تقسیم بندی های دیگر صحبت کنند، احتمالاً چنین کاری نخواهند کرد. حتی اگر افراد یک طبقه با طبقات متفاوت دیگر حرف بزنند، این امر به طور خودکار تنش های بنیادین را حل نخواهد کرد. ادغام رادیکال مدارس برای چندین فصل ارزشمند بود، اما این امر موجب حل مسأله نژاد پرستی در کشور ما نشد.
ولی در ارتباط با تقسیم بندی های اجتماعی، یک مسأله عمده وجود دارد. ما می توانیم بپذیریم که زمانی افراد برای برقرار ساختن ارتباط با دیگران دست به انتخاب می زنند که آن افراد مثل خودشان باشند و نه دوست افراد سایر طبقات. ولی آیا می توانیم بپذیریم که نهادها و خدمات، فقط از بخشی از شبکه پشتیبانی کنند؟ که سیاست مداران فقط به نیمی از حوزه انتخابیه خود بپردازند؟ که آموزشگران و سیاست سازان مرتبط با مردم، فقط به بخشی از آنها بپردازند؟
وقتی ما شروع به استفاده از فن آوری برای برآورده ساختن اهدافی خاص می کنیم، می توانیم تقسیم بندی هایی را تقویت کنیم که تلاش داریم به آنها بپردازیم. بسیاری از ما که در این اتاق حضور داریم، سایت های شبکه های اجتماعی را مظهر عرصه عمومی دوران مدرن می دانیم. سیاست مداران برای ارتباط برقرار کردن با حوزه های انتخابیه خود و شنیدن صدای مردم، به این سایت ها متصل می شوند. مدیران و فعالان کارزارهای انتخاباتی می کوشند از طریق این سایت ها مردم را سازمان دهی کنند. جویندگان بازار می کوشند از طریق این سایت ها از دیدگاه های مردم مطلع شوند. آموزشگران می کوشند با دانش آموزان ارتباط برقرار کنند و اجتماعاتی مبتنی بر دانش اشترکی بسازند. این بسیار خیال انگیز است. اما عرصه عمومی فقط یک صورت ندارد. پابلیک ها (و کانتر پابلیک های) متعددی دارد.
اینترنت به طرق بسیاری در حال ارائه یک عرصه عمومی از نوع نسل بعدی است، لکن متأسفانه در حال پدید آوردن تقسیم بندی هایی از نوع نسل بعدی نیز هست.
عرصه عمومی هیچ گاه برای همگان قابل دسترسی نبوده است. این امر دلیلی دارد که هابرماس محقق در باره آن، به عنوان عرصه عمومی بورژوایی سخن گفته است. از نظر تاریخی، این مردان تحصیل کرده، ثروتمند و سفید پوست بوده اند که بر عرصه عمومی چیرگی داشته اند. عرصه عمومی دیجیتال می تواند جنبه های مشخصی از زندگی را برای برخی از مردم بیشتر در دسترس قرار دهد، اما این یک امر مقرر نیست. اما اگر راه هایی که ما از طریق آنها عرصه عمومی دیجیتال را بنا می کنیم، این تقسیم بندی ها را که ما در تلاش برای در هم شکستن آنها هستیم تعمیق بخشند، با مشکل بزرگی مواجه هستیم.
اکنون همه افراد دارای مهارت ها یا درک لازم برای درگیر شدن در عرصه عمومی به روشی معنامند هستند. اگر می اندیشید که تحصیلات مدنی در این کشور حالت نامطلوبی دارد، نگاهی به سواد رسانه ها بیندازید.
بیشتر شما استفاده از تویتر و فیس بوک را از دوستانتان آموخته اید. شما در مجموع، هنجارهایی را برای آنچه که در شبکه شما مناسب است، وضع می کنید. اگر شما بخشی از این شبکه ها نباشید، ممکن است این فن آوری ها به نظرتان بسیار بیگانه بیایند.
من امروز به تک تک شما توصیه کردم که به مای اسپیس متصل شوید و بکوشید از آن سر در بیاورید. دلیل بیگانه به نظرتان آمدن آن این است که مای اسپیس اجتماع شما نیست، افراد حاضر در آن دوستان شما نیستند. حالا تصور کنید، افرادی که شبیه شما نیستند وقتی وارد فیس بوک یا تویتر می شوند، چه احساسی به آنها دست می دهد.
پیش از خاتمه دادن، میل دارم به سرفصل چند ایده دیگر بپردازم که امیدوارم بتوانم روزی بیشتر در باره آنها با شما سخن بگویم:
لایه بندی اجتماعی در سراسر جامعه آمریکا (و سراسر جهان) شایع است. رسانه های اجتماعی به شکلی جادویی نابرابری را از بین نمی برند، بلکه آنچه را که در زندگی روزمره رخ می دهد بازتاب می دهند و تقسیم بندی های اجتماعی را مرئی می سازند.
آنچه که در شبکه اینترنت شاهد هستیم، اموال این سایت های خاص نیستند، بلکه الگوی اقتباس و توسعه ای هستند که وقتی مردم آنها را می پذیرند، ظهور می یابند. افراد سوگیری های خود را با خود به داخل این سایت ها می آورند و از آنها حمایت می کنند.
هیچ شبکه آنلاین اجتماعی همگانی وجود ندارد. آنچه که ما تحت عنوان «انتخاب» کاربران در رسانه های اجتماعی از آن یاد می کنیم، غالباً به نیروهای ساختاری مثل هموفیلی در شبکه های اجتماعی مرتبط هستند. لایه بندی اجتماعی در این کشور به روشنی به عوامل نژاد یا تحصیلات یا طبقه اجتماعی ـ اقتصادی مرتبط نیستند، اگر چه بی تردید تمام این عوامل در آن وجود دارند.
بیش از هر چیزی، لایه بندی اجتماعی یکی از مسائل شبکه سازان اجتماعی است. افراد با افرادی ارتباط برقرار می کنند که فکر می کنند شبیه خودشان هستند و مثل افرادی می اندیشند که با آنها ارتباط برقرار کرده اند. اجتماعات دیجیتالی که ظهور یافته اند، تقسیم بندی های ساختاری را مشخص و تقویت می کنند.
چنانچه بخواهید در شبکه با یک اجتماع ارتباط برقرار کنید، به جایی می روید که موضوعیت داشته باشد. اگر فیس بوک را به عنوان تریبون فعالیت مدنی خود انتخاب کنید، به وضوح در حال اعلام این نکته هستید که طبقه ای خاص از افراد، بیشتر از بقیه سزاوار آن هستند که شما زمان و توجه خود را مصروف آنها کنید.
البته دوپاره کردن توجه نیز می تواند هزینه بر باشد و ضرورتاً به این معنا نیست که شما به سمت هر کسی دست دراز می کنید. اگر این کار را کنید، لعنت می شوید و اگر نکنید هم لعنت می شوید. کلید ایجاد یک راهبرد اجتماعی ـ رسانه ای، درک این نکته است که شما به طرف چه کسی دست دراز می کنید یا نمی کنید و مطمئن شوید که چشم انداز شما در بر گیرنده انتخاب های گفته شده نیز هست. سوگیری ها خود را بشناسید و برای مقابله با آنها تلاش کنید.
اینترنت بسیاری از صداهای جدید را قادر ساخته تا وارد پیکار سیاسی شوند، اما همه کس پشت میز نمی نشینند. در این کشور به ویژه در میان کسانی که ذهنی سیاسی دارند، گرایشی بسیار شدید برای تفسیر یک دستاورد به عنوان یک راه حل وجود دارد.
ما نژاد پرستی را از بین نبرده ایم. ما جنسیت گرایی را از بین نبرده ایم. ما نابرابری را از بین نبرده ایم. فن آوری منجی ما نیست، اما بی شک می توانند کاری را که باید انجام دهیم، به ما نشان دهند. ما کارهای جدی اندکی انجام داده ایم، کارهایی که فراتر از فن آوری باشند. ما باید از فن آوری به عنوان ابزاری برای ارتباط برقرار کردن با افراد بهره گیریم، اما نمی توانیم فرض کنیم که فن آوری کلیه مسائلی را که ما در این کشور با آنها مواجه هستیم، رفع خواهد کرد.



نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.